loading...
گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز
محسن محسنی بازدید : 151 جمعه 16 خرداد 1393 نظرات (3)








مسیح علی نژاد است دیگر ، سرسپرده نباشد چه کند ؟

خانم معصومه قمی معروف به"مسیح علی نژاد" ، کارمند دستگاه تبلیغاتی ملکه انگلستان که در ایام فتنه 88 با اکانت" oxford girl " در شبکه اجتماعی توییتر علیه امنیت و منافع ملی مردم کشورت فعالیت می کردی ، یادت می آید دوسال پیش را؟
زمانی که بر اثر عجز و درماندگی به سفارت امریکا برای گرفتن اقامت مراجعه کردی و چه شوربختانه تحقیرت کردند؟

یادت می آید که با بیچارگی و درماندگی در فیس بوکت عکس مچاله شده فرم سفارت خانه را انداختی و چه نوشتی؟
با بغض و عصبانیت نوشتی:" آقای ایالات متحده! سفارت خانه های حقیقی شما که تازه چشم در چشم هم می شویم برایم مرز دلهره و حقارت است تا چه رسد به سفارتخانه ی مجازیِ شما که آنجا دیگر چشمی هم در کار نیست...."

اما سرانجام خود را به حقارت سر سپردگی شان عادت دادی .. اپوزیسیون است دیگر ، سرسپرده نباشد چه کند ؟!
محسن محسنی بازدید : 122 جمعه 16 خرداد 1393 نظرات (0)



من نمی گویم ولی فقیه معصوم است!




اما ملتی که به امر خدا

به امر ولی فقیه اعتماد می کنند

خدا اجازه اشتباه به آن رهبر را نمی دهد

و به نوعی به او معصومیت می بخشد...

شهید چمران

محسن محسنی بازدید : 193 جمعه 16 خرداد 1393 نظرات (0)


قبل از تولدعلیرضا خواب دیده بود؛ یک نوزاد پسر،لای ملحفه پیچیده اند،می دهند بغلش و اسمش را علی اصغر احمدی روشنصدا می کنند...
علت گذاشتن اسم علی روی علیرضا همین بود...
علیرضا را دعوا نمی کرد. با حضور کمرنگی که داشت،نمی خواست خاطره بدی در ذهنش بماند.
وقتی بعد از چند روز-آخر شب-از سر کار می آمد،با وجود خستگی زیاد،با علیرضا شمشیربازی می کرد،کشتی می گرفت.علیرضا عاشق کشتی و شمشیربازی بود...
خیلی تأکید داشت علیرضا مشکلات زندگی را بچشد.زود بزرگ شود و روی پای خودش بایستد.
علیرضا از بچگی به من خیلی وابسته بود.یک سال و خورده ای بود،می خواستم در کلاس های کنکور شرکت کنم،نمی توانستم .از من جدا نمی شد.هر وقت تنهایش می گذاشتم دائم گریه می کرد.پیش مصطفی هم نمی ماند.
سه سالگی را که رد کرد،چون با پدرش بازی می کرد،وابستگی اش به مصطفی هم بیشتر شد.اواسط هفته که می شد،می دانست وقت آمدن باباست..دائم می گفت:"بابا کی میاد؟"
موقع آمدنش را تشخیص می داد. می گفتم:تو راهه..الان می رسه،بد قِلقی نمی کرد.
شخصیتی دارد علیرضا،مثل پدرش،تودار..خیلی تودار است!
خیلی کم سراغ پدرش را می گیرد...در حالی که من می دانم چقدر دلتنگــــــــــــــــــ است..........
ما قضیه شهادت پدرش را اصلاً رو نکرده بودیم. با یکی از علما مشورت کردیم.گفت به رویش نیاورید...در مراسم ختم مصطفی شرکتش ندهید.کم کم خودش در جمع خصوصی خانواده می فهمد....
از مربی مهدش شنیدیم که گفته بود:"پدر من شهید شده!"
روزی که آقا تشریف آورد.علیرضا برای اولین بار عکس های قاب گرفته و جمعیت را دید و پرسید:
"بابا مصطفی کو؟؟؟؟




اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • سلام هموطن

    آمار سایت
  • کل مطالب : 180
  • کل نظرات : 67
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 47
  • آی پی دیروز : 44
  • بازدید امروز : 168
  • باردید دیروز : 49
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 552
  • بازدید ماه : 909
  • بازدید سال : 2,320
  • بازدید کلی : 66,566