2. آقای هاشمی شخصیتی مبارز، انقلابی، سیاس و زیرک، مدیر، فعال در عرصه های مختلف است که سال ها زندان و شکنجه های رژیم پهلوی را تحمل کرده و پس از انقلاب نیز در مسوولیت های مختلف ( شورای انقلاب، وزارت کشور، دو دوره ریاست مجلس، دو دوره ریاست جمهوری، قایم مقام فرماندهی کل قوا ریاست مجمع تشخیص، ریاست خبرگان رهبری، امامت جمعه موقت تهران و ...) ایفای نقش نموده است و عملا حضور در این سمت ها، او را به اسطوانه نظام تبدیل کرده بود به طوری که کسی کوچکترین حق انتقادی نسبت به عملکذد وی نداشت و شعار معروف " مخالف هاشمی دشمن پیامبر است" خود نشانه همین حقیقت است. ولی آقای هاشمی با همه این نکات مثبت که در پرونده قطور خود دارد دارای اشکالات مهمی است که او رابه وادی سقوط کشانده است که می توان به برخی از آن ها اشاره کرد:
الف: عمل گرایی و نداشتن مبنای نظری
بر اساس نظر برخی از بزرگان و شخصیت های که هم رزم آقای هاشمی بوده اند وی از همان دوران جوانی اهمیت چندانی به مباحث نظری نداشته و بیشتر عمل گرا بوده است. به همین دلیل با گروه علمی شهید بهشتی، مصباح، ربانی شیرازی و ...که قبل از انقلاب برای طرح حکومت اسلامی مطالعه می کردند همکاری نداشت و این گونه کارها را مهم تلقی نمی کرد یکی از بزرگان در باره آقای هاشمی می گویند در طول این مدت یک بار کتاب مقدمه ابن خلدون را گرفت تا فیش برداری کند ولی این هم نا تمام برگرداند! مهمترین دلیل بر نداشتن مبنای نظری این است که ایشان نه تدریس قابل ملاحظه ای داشته و نه هیچ مقاله و کتاب قابل عرضه علمی! کتاب های سرگذشت فلسطین ( ترجمه است ) و امیر کبیر، قهرمان ایران نیز علمی نیست. تفسیر راهنما نیز کار گروهی محققین دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم است که البته با پول آقای هاشمی نوشته شده است. سایر کتاب های ایشان نیز مجموعه خاطرات روزانه است که نشان از علمیت ایشان ندارد. نداشتن مبانی نظری دینی موجب آن شده است که ایشان گروه های التقاطی و انحرافی را نشناسد و عملا در دام آن ها بیفتد و در جهت تحقق آرمان های باطل آن ها بکوشد. همکاری و به رسمیت شناختن سازمان التقاطی مجاهدین خلق( منافقین)، سازمان نامشروع مجاهدین انقلاب ، حزب کارگزاران، مشارکت و هم کاری با افراد منحرفی مانند سروش، صانعی موسوی خویینی ها خاتمی، کروبی، بشیریه و....نشانه نشناختن راه حق و نداشتن مبانی اسلامی است حجاریان که خود به یک عنصر لاییک معروف است در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی به معاونت سیاسی مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری یرگزیده می شود و د ریکی از سخنرانی هایش از آقایان بهزاد نبوی، محسن آرمین، عباس عبدی، آغاجری، کدیور، موسوی خویینی ها، علیرضا علویتبار و دكتر حسین بشیریه» به عنوان مهمترین افرادی كه در آن مركز فعالیت میكرده اند، یاد می کند.و عجیب این که حاصل مطالعات این افراد در ماهنامه کیان آن روز منتشر شده که مرور بر آن هانشان گر ا« است که آن هادر صدد زدن ریشه دین بوده اند. حسین مرعشی از اعضای بلندپایه حزب كارگزاران و از نزدیكان آقای هاشمی در مصاحبه با هفتهنامه شهروند اظهار داشت كه آقای هاشمی رفسنجانی یك لیبرال است(!) وی همچنین بار دیگر بر لیبرال-دموكرات مسلمان بودن خود تأكید كرد(!) (مهر 87)
افزون بر آن اتخاذ مواضع هاشمی در طول دوران 32 ساله نشانه بی مبنایی اوست. او گرچه در سال های اول انقلاب تا پس از رحلت امام موضع صریحی در باره مخالفت با دیدگه های امام در باره ولایت فقیه نداشته است ولی پس از رحلت آن امام بزرگوار و در زمانی که همفکران ایشان زمام قدرت را در کشور به دست گرفته بودند از گذشته خود نیز پرده بر می دارد و می گوید:
“ما از همان روز اوّل به پدیده قدرت، نگاه زمینی و واقعبینانه داشتیم كسانی آمدند و نگاه صرفاً متافیزیكی به قدرت را دامن زدند و آن را مرتب مطرح میكنند قبول نداریم. از همان ابتدا امام خمینی هم همین را میگفت. شما حرفهای ایشان را ببینید كه مشروعیت را به مردم میدهد این چالش نیست و دردسری هم به وجود نمیآورد البته اگر تعصبهای بی جا برداشته شود” (روزنامه اعتماد،ویژه سیاستنامه، 27/8/81، ص8)
وی در ادامه همین مصاحبه چند پله پا را بالاتر گذاشته نظام مبتنی بر ولایت فقیه را انکار کرده می میگوید:
“اسلام غیر از زمان پیامبر(ص) و دوازده امام معصوم علیهمالسلام نوع حكومت را تعیین نكرده است، راه تعیین نوع حكومت، عرفی است البته همه انواع حكومت به خواست مردم برمی گردد”. او در مورد ولایت فقیه بر خلاف نظر حضرت امام و قاطبه بزرگان علما به شورای رهبری اعتقاد دارد و می گوید“امام با شورا مخالف بود امّا من و آقای طالقانی طرفدار شورا بودیم و حذف شورای رهبری در قانون اساسی سال 68 بی خود بود.”(سالنامه شرق,1383 , ص 27)
آقای هاشمی برای جا انداختن نظریه شورایی خود که اگر اتفاق می افتاد حتما خودش نیز یکی از اعضا ی آن بود می گوید “برای اداره یك حكومت نمیتوان به فتوای یك نفر, خواه هر فردی باشد, عمل كنیم. باید شورایی در كشور باشد كه مسائل اساسی جامعه را بررسی كند تا نظرات این شورا پشتوانه قوانین باشد. در این صورت شورای نگهبان اگر میخواهد مصوبات مجلس شورای اسلامی را تصویب یا رد كند باید به استناد به فتوای شورایی عمل كند.”(روزنامه مردمسالاری26/06/82 ص 3) آقای هاشمی در مسایل حقوق اسلامی نیز اظهار نظر هایی کرده است که بر خلاف نظر قاطبه فقها و آموزه ای دینی است وی می گوید: “در قرآن تفاوت قابل توجّهی بین زن و مرد لحاظ نشده است، از لحاظ فلسفی هر دو دارای حقوق یكسان هستند”. (چهارشنبه 8 خرداد 84)
او در مصاحبه با خبرنگار خبرگزاری رویتر در پاسخ به این سؤال كه: “آیا فكر میكنید دیه زنان با دیه مردها برابر باشد؟” جواب می دهدد:
“الان بحث است قانون مدنی را كه دهها سال پیش نوشته شده بررسی و اصلاح كنیم” خبرنگار میپرسد:“نظر شما چیست؟” در جواب میگوید:“هنوز بحث به ما نرسیده، بحث دیه، بین فقها مورد اختلاف است، یك حكم مسلم شرعی اجماعی نیست”(روزنامه آفتاب، 21/3/84، ص10 و سایت بازتاب 20/3/84)
از جمله گاف های غیر علمی آقای هاشمی تردید در احكام مسلم اجتماعی اسلام و اظهار تردید در حكم اجماعی سابّ النبی صلیاللهعلیهوآله است.وی در پاسخ به
خبرنگار خبرگزاری فرانسه که از حكم اسلام درباره سابّ النبی می پرسد:“آیا با در نظر گرفتن عقاید و احساسات مذهبی، محكومیت اعدام... و دستگیری یكی از خبرنگاران اینترنتی كه توهینی علیه پیامبر داشت كه احتمالاً حكم اعدام دارد، درست است؟” منفعلانه و با اضطراب میگوید:“... در كل میگویم: باید قانون را دید؛ اگر قانون اشكال دارد باید عوض شود” (همان)
آقای هاشمی در باره آزادی های مشروع و غیر مشروع در جامعه نی زاظهار نظر کرده می گوید “در دورههای قبل شیوههای سنتی جواب میداد ولی باید برای شرایط جدید طرح نو بریزیم. واقعاً الآن این ممنوع كردنها چه نتیجهای دارد ... این شرایط جدید است و باید از مصونسازی درونی وارد شویم و راه دیگری پیدا كنیم, البته این راه جدید است”(مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی, چهارشنبه 8/خرداد/84)
مدیرمسؤول روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله شماره8414 خود كه بیش از هرچیز به ستایش اغراقآمیز از آقای هاشمی رفسنجانی شباهت داشت، بیحرمتی به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را تقابل با صریح قرآن دانست و نوشت: «بیحرمتی به چنین شخصی، تقابل با صریح قرآن كریم است.» وی همچنین در ادامه، شأن آقای هاشمی رفسنجانی را بهخاطر شخصیت ذاتی وی، بالاتر از جایگاههایی از قبیل ریاستمجلس خبرگان و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام دانست و مدعی شد: «ریاست ایشان بر مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام چیزی بر این شخصیت معتبر نمیافزاید بلكه این شخصیت است
كه به این جایگاهها اعتبار میدهد»!
ادامه دارد......